«مى روم تا انتقام سیلى زهرا بگیرم...»
تبلیغات
به این سایت رأی بدهید
منوی کاربری


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
موضوعات
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



لینک دوستان
آخرین مطالب
دیگر موارد

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 426
بازدید دیروز : 335
بازدید هفته : 873
بازدید ماه : 1597
بازدید کل : 71611
تعداد مطالب : 265
تعداد نظرات : 32
تعداد آنلاین : 1

آمار وب سایت

آمار مطالب

:: کل مطالب : 265
:: کل نظرات : 32

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 26

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 426
:: باردید دیروز : 335
:: بازدید هفته : 873
:: بازدید ماه : 1597
:: بازدید سال : 21795
:: بازدید کلی : 71611
نویسنده : mohammad
دو شنبه 5 اسفند 1392

سال 72 در محور فكه اقامت چند ماه هاى داشتیم. ارتفاعات 112 ماواى نیروهاى یگان ما بود. بچه ها تمام روز مشغول زیرورو كردن خاك هاى منطقه بودند. شب ها كه به مقرمان بر مى گشتیم، از فرط خستگى و ناراحتى، با هم حرف نمى زدیم! مدتى بود كه پیكر هیچ شهیدى را پیدا نكرده بودیم و این، همه رنج و غصه بچه ها بود.

 

یكى از دوستان براى عقده گشایى، معمولا نوار مرثیه حضرت زهرا(علیها السلام) را توى خط مى گذاشت، و ناخودآگاه اشك ها سرازیر مى شد. من پیش خودم مى گفتم:

 

«یا زهرا! من به عشق مفقودین به اینجا آمده ام; اگر ما را قابل مى دانى مددى كن كه شهدا به ما نظر كنند، اگر هم نه، كه برگردیم تهران...».

 

روز بعد، بچه ها با دل شكسته مشغول كار شدند. آن روز ابر سیاهى آسمان منطقه را پوشانده بود و اصلا فكه آن روز خیلى غمناك بود. بچه ها بار دیگر به حضرت زهرا(علیها السلام)متوسل شده بودند. قطرات اشك در چشم آنان جمع شده بودند. هركس زیر لب زمزمه اى با حضرت داشت.

 

در همین حین، درست رو به روى پاسگاه بیست و هفت، یك «بند» انگشت نظرم را جلب كرد. با سرنیزه مشغول كندن زمین شدم و سپس با بیل وقتى خاك ها را كنار زدم یك تكه پیراهن از زیر خاك نمایان شد. مطمئن شدم كه باید شهیدى در اینجا مدفون باشد. خاك ها را بیشتر كنار زدم، پیكر شهید كاملا نمایان شد. خاك ها كه كاملا برداشته شد، متوجه شدم شهیدى دیگر نیز در كنار او افتاده به طورى كه صورت هردویشان به طرف همدیگر بود.

 

بچه ها آمدند و طبق معمول، با احتیاط خاك ها را براى پیدا كردن پلاك ها جستجو كردند. با پیدا شدن پلاك هاى آن دو ذوق و شوقمان دو چندان شد. در همین حال بچه ها متوجه قمقمه هایى شدند كه در كنار دو پیكر قرار داشت، هنوز داخل یكى از قمقمه ها مقدارى آب وجود داشت.

 

همه بچه ها محض تبرك از آب قمقمه شهید سر كشیدند و با فرستادن صلوات، پیكرهاى مطهر را از زمین بلند كردند. در كمال تعجب مشاهده كردیم كه پشت پیراهن هر دو شهید نوشته شده:

 

«مى روم تا انتقام سیلى زهرا بگیرم...»




:: موضوعات مرتبط: خاطرات تفحص , ,
:: بازدید از این مطلب : 1021
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
مطالب مرتبط با این پست
دیگر شهدا تشنه نیستند.فدای لب تشنه ات پسر فاطمه(س).
روی عقیق نوشته بود:« به یاد شهدای گمنام»
شهدایی که در فاضلاب انداخته شده بودند
شهدایی که با شکنجه، زنده به گور شدند
هفت شهیدی که با قیچی‌های بزرگ فولادی از وسط جدا شده بودند
دیگر دنبال آب نبودیم . « شهید ابوالفضل ابوالفضلی»
ژنرال بعثی گفت: همراه این شهید پارچه قرمزرنگی بود
عکسی خندان از امام خمینی(ره) تو جیب شهید گمنام...
دیدیم روی پیشانی یک شهیدروئیده اند
راهی بازار شد.مثل دیوانه ها شده بود.عکس را به صاحبان مغازه ها نشان میداد
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








.:: This Template By : Theme-Designer.Com ::.
درباره ما
منو اصلی
نویسندگان
آرشیو مطالب
مطالب تصادفی
مطالب پربازدید
نظر سنجی

نظر شما در مورد وبلاگ چیست؟

پیوندهای روزانه
تبادل لینک هوشمند


  خندهتبادل لینک هوشمند خنده
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان دفاع مقدس و آدرس defaemoghadas3.tk لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.